تفسیر و معنی غزل شماره 36 حافظ – تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست
سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم
عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست
آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت
بر در میکده دیدم که مقیم افتادست
حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست
تفسیر و معنی غزل شماره 36 حافظ
انسانی بسیار حساس هستی ولی از این حساسیتهای بی مورد جز غم و غصه چیزی عایدت نمی شود و کارهایت را مشکل و دشوار می کند. تو که سالها به دنبال انجام این نیت بوده ای چرا حالا که وقت عمل رسیده با تصورات بیجا و حساسیتها و حسادتها کار خود را خراب می کنی. پیش از آنکه فرصت را از دست بدهی به خود بیا تا دم عیسایی او به زندگیت روحی تازه بخشد.
نتیجه تفال شما به دیوان حافظ
- به مساله و موضوعی توجه داری که فارغ و آسوده شدن از آن برایت بسیار مشکل است. گرفتار وسوسه عجیبی شده اید. گویی تمام اندیشه و زندگی شما را تصاحب کرده است. بهترین راه آنست که بدون رودر بایستی و تعارف، هر آنچه را که لازم است، با او در میان بگذاری. اگر او توجه کرد و عمل نمود، آسوده خاطر باش ولی اگر وقت گذرانی نمود، با توکل بر خدا، فوری، دوری بجوی که ادامه دادن، شایسته نیست.
- حافظ در بیت هفتم می فرماید:ای یار عیسوی نفس جان بخش، سایه قامت تو بر پیر من، پرتو و انعکاس نوری است که بر استخوان پوسیده تابد و آن را زنده سازد. محبت آنست که از هر دو سوی باشد و یکطرفه رنج آور است.
- این مطلب صحیح است که حضرت حافظ در بیت آخر می فرماید: ای دوست گرامی، حافظ سرگشته را با عشق تو یگانگی و پیوست.
- این عشق دیرینه می باشد. زیرا عشق ورزی برای عاشقان حقیقی از روز ازل، بهره یشان بوده است ولی این عشق را نباید به پای هر بی اهلی گذاشت. بلکه شایستگی و لیاقت لازم است تا شما با او سخن از عشق و محبت بگویید.
- شما باید با درایت و کیاست بیشتر، عمل کنید. زیرا از خانواده ای فهمیده و آداب دان و اهل فضل هستید، حیف است که خود را به چیزهای پیش افتاده و مهمل مشغول کنید. قدر و ارزش خویش را بدانید و اگر از این فرد کلا صرف نظر کنید، بهتر است. هدیه ای دریافت می کنید. به زودی با فرد مهمی ملاقات خواهید کرد که بسیار سودمند است.
- موفقیت در آینده، متعلق به شماست. انسانی خوشبخت می شوید و از زندگی خوبی برخوردار هستید. پس آن را با هوس خراب نکنید و نذر خود را ادا کنید.
- خود را بشناس. زیرا زندگی ارزش یاب نشده است. پس ارزش خود را حفظ کن.
برای گرفتن دوباره فال حافظ کلیک کنید
توضیحات غزل شماره 36 حافظ
تفسیر بیت یکم: خطاب به معشوق می گوید : از وقتی که سرِ زلفِ تو به دست نسیم افتاده ، دلِ دیوانه از رشک دوپاره شده یعنی از وقتی که نسیم ، دست به زلفانت زده و آنها را پریشان و پراکنده کرده است . دلِ دیوانه از رشک و حسد و قساوت پاره پاره شده . [ نسیم = باد ملایم و معطر / سودا = یکی از چهار خلط است که وقتی بر طبیعت غالب شود منجر به جنون می گردد . مراد همان سوداوی است که مجازاََ سودا زده گفته است / دو نیم = دو نصفه ]
تفسیر بیت دوم: چشمِ جادوگرِ تو عیناََ مسودۀ سِحر است . یعنی هر سِحر که هست در آن تسوید شده و ثابت است اما این قدر هست که این مسوده سقیم واقع شده یعنی چشمت نسخۀ سِحر است اما صحیح نیست . یعنی نسخه مطابق اصل نیست بلکه عوضی است . حاص کلام این است که : چشمِ جادوگر و سیاهِ تو در عینِ حال خُمار هم هست . [ جادو = جادوگر ، سحاره / سواد سِحر = مسودۀ سِحری که انواع در آن تسویده شده است / سقیم = به دو معنا بکار رفته یکی به معنای بیمار و یکی هم به معنای عوضی ، نسبت به چشم بیمار است و نسبت به مسوده ، عوضی است ]
تفسیر بیت سوم: مصراع اول سوال است و مصراع دوم ، جواب آن : در چین و شکن زلفِ تو ، آن خالِ سیاه چیست ؟ نقطه مرکب است که در حلقه جیم واقع شده . یعنی خالی که در خمِ زلفِ جانان واقع شده ، شباهتِ کامل دارد به نقطه ای که در وسطِ دایره حرف «ج» باشد . [ خَم = انحنا / دوده = مرکب ]
تفسیر بیت چهارم: زلفِ مشکینِ تو در عذار چون گلشن فردوست چیست ؟ طاووسِی که در باغِ بهشت است . زلفِ مشکین را به طاووس و عذار دوست را به باغِ بهشت تشبیه کرده است . [ فردوس = بُستان است و نامِ باغی در بهشت ولی در این بیت به معنی بهشت است / طاووس = مرغی است مشهور به شئامت ]
تفسیر بیت پنجم: ای مونسِ جان ، دلِ من از هوسِ بوی تو ، همدمش خاکِ راهی است که در پای نسیمِ باغ افتاده است . یعنی ای مونسِ جان ، دلِ من از حسرت و آرزوی تو به خاکِ راهی شبیه است که باد ، آن را یک دَم در جایی آرام نمی گذارد .
تفسیر بیت ششم: این تنِ خاکی حتی قادر نیست چون گرد از زمین بلند شود از آن جهت که محکم افتاده است . حاصلِ کلام اینکه : این تن چون خاکِ ثقیل ، قادر نیست از سرِ کویت بلند شود زیرا که سخت محکم افتاده است . [ به جهت ضرورتِ قافیه «عظیم» را به جای «محکم» بکار برده است ]
تفسیر بیت هفتم: سایۀ قامت تو بر روی وجودِ من ، ای عیسی نَفَس ، عکس روحی است که به روی استخوانِ پوسیده افتاده است . خواجه ، وجودِ شریفِ خود را به استخوانِ پوسیده و سایۀ قامتِ جانان را به عکسِ روح تشبیه کرده و از این تشبیه لازم می آید که وجودِ جانان ، روح باشد و مرادش از ذکرِ نامِ حضرت عیسی (ع) احیای اموات توسط آن حضرت می باشد . [ عظم = استخوان / رمیم = پوسیده / عظمِ رمیم = استخوان پوسیده / یکی از معجزاتِ حضرت عیسی (ع) احیای اموات بوده است ]
تفسیر بیت هشتم: آن کس که غیر از کعبه مقامی نداشت . از ذکرِ لبِ تو دیدم که مقیمِ میخانه گشته . یعنی آن که از کمالِ زهد و صلاح ، تمام اوقات و ساعتش در مساجد و عبادتگاهها می گذشت. حالا از ذکرِ لبت دیدم که مجاور و مقیم میخانه گشته است.
تفسیر بیت نهم: ای یارِ عزیز ، حافظِ گمشده با غمت اتحادی دارد که از عهدِ قدیم بسته است . یعنی کشیدنِ غمِ تو برایش از روزِ اول مقدّر شده است و به اختیار خودش نیست.